عشق دوست داشتنی

ساخت وبلاگ
گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر آه ندارم گهر گفت نداری بخر از گهرم دام کن ور نبود وام کن خانه غلط کرده ای عاشق بی سیم و زر آمده ای در قمار کیسه پرزر بیار ور نه برو از کنار غصه و زحمت ببر راه زنانیم ما جامه کنانیم ما گر تو ز مایی درآ کاسه بزن کوزه خور دام همه ما دریم مال همه ما خوریم از همه ما خوشتریم کوری هر کور و کر جامه خران دیگرند جامه دران دیگرند جامه دران برکنند سبلت هر جامه خر سبلت فرعون تن موسی جان برکند تا همه تن جان شود هر سر مو جانور در ره عشاق او روی معصفر شناس گوهر عشق اشک دان اطلس خون جگر قیمت روی چو زر چیست بگو لعل یار قیمت اشک چو در چیست بگو آن نظر بنده آن ساقیم تا به ابد باقیم عالم ما برقرار عالمیان برگذر هر کی بزاد او بمرد جان به موکل سپرد عاشق از کس نزاد عشق ندارد پدر گر تو از این رو نه ای همچو قفا پس نشین ور تو قفا نیستی پیش درآ چون سپر چون سپر بی خبر پیش درآ و ببین از نظر زخم دوست باخبران بی خبر 1132 چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر چونک ببردی دلی پرده او را مدر چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما زلف تو چون سر کشد عشوه هندو مخر عشق بود دلستان پرورش دوستان سبز و شکفته کند باغ تو را چون شجر وجهک وجه القمر قلبک مثل الحجر روحک روح البقا حسنک نور البصر عشق خران جو به جو تا لب دریای هو کهنه خران کو به کو اسکی ببج کمدور دشمن ما در هنر شد به مثل دنب خر چند بپیماییش نیست فزون کم شمر اقسم بالعادیات احلف بالموریات غیرک یا ذالصلات فی نظری کالمدر هر که بجز عاشق است در ترشی لایقست لایق حلوا شکر لایق سرکا کبر هجرک روحی فداک زلزلنی فی هواک کل کریم سواک فهو خداع غرر عشق خوش و تازه رو عاشق او تازه تر شکل جهان کهنه ای عاشق او کهنه تر 1133
عشق دوست داشتنی...
ما را در سایت عشق دوست داشتنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aysan dostyabi10614 بازدید : 358 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 10:04

آتش به فعل مردم زاید ز سنگ و آهن و اختر به امر زاید مدبر مدبر مر هر پیمبری را بودست معجز نو چون نیست معجزه او مشهر مشهر مسعود از اوست نحسی فردوس از او است حبسی محکوم از اوست نفسی مزور مزور این منبر و مذکر در نفس توست در سر اما در این طلب تو مقصر مقصر 1113 ای جان جان جان ها جانی و چیز دیگر وی کیمیای کان ها کانی و چیز دیگر ای آفتاب باقی وی ساقی سواقی وی مشرب مذاقی آنی و چیز دیگر ای مشعله یقین را وی پرورش زمین را وی عقل اولین را ثانی و چیز دیگر ای مظهر الهی وی فر پادشاهی هر صنعتی که خواهی تانی و چیز دیگر هر گون غرایبی را هر بوالعجایبی را هر غیب و غایبی را دانی و چیز دیگر زان عشق همچو افیون لیلی کنی و مجنون ای از سنات گردون سانی و چیز دیگر ای نور صدرها را اومید صبرها را بر اوج ابرها را رانی و چیز دیگر ای فخر انبیا را وی ذخر اولیا را وی قصر اجتبا را بانی و چیز دیگر ای گنج مغفرت را وی بحر مرحمت را من غیر درگهت را شانی و چیز دیگر چشمی که غیر رویت بیند ز بهر زینت باشد در این جریمت زانی و چیز دیگر ای اصل اصل مبدا وی دستگیر فردا گشتم به دست سودا عانی و چیز دیگر پرست این دهانم بر غیر تو نخوانم چون هست غیر گوشت فانی و چیز دیگر 1114 ای محو عشق گشته جانی و چیز دیگر ای آنک آن تو داری آنی و چیز دیگر اسرار آسمان را و احوال این و آن را از لوح نانبشته خوانی و چیز دیگر هر دم ز خلق پرسی احوال عرش و کرسی آن را و صد چنان را دانی و چیز دیگر لعلیست بی نهایت در روشنی به غایت آن لعل بی بها را کانی و چیز دیگر حکمی که راند فرمان روز الست بر جان آن جمله حکم ها را رانی و چیز دیگر چشمی که دید آن رو گر عشق راند این سو آن چشم نیست والله زانی و چیز دیگر آن چشم احول آمد در گام اول آمد کو گفت اولی را ثانی و چیز دیگر هر کو بقا نیابد از شمس حق تبریز او هست در حقایق فانی و چیز دیگر 1115
عشق دوست داشتنی...
ما را در سایت عشق دوست داشتنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aysan dostyabi10614 بازدید : 235 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 4:05